سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میراث حسین (ع)

چه شبهای غریبیست، شبای سوز و ماتم
چه حزن دلفریبیست، چشای خیس با غم

لباس مشکی غم، تنم رو کرده پنهون
نوای ناله و درد، دلم رو کرده مهمون

توو این ماه محرم، حسین میراث عشقه
قیامش با سلاطین، واسم میثاق و مشقه

زمین خشک و سوزان، لبِ تشنه حسینم
یه جرعه آب مشکو، تنِ دشنه حسینم

رقیه دخت اطهر، نگینِ جانِ بابا
اسیر محملِ درد، شده بی تابِ مولا

به آن طفلان مسلم، کفن پوشان در خون
چو تیغ تیز کفَار، به پیکرهای گلگون

شجاعت پیشه کردند، یلانِ مردِ ثانی
به درس شوق و اخلاق، چو مختار جهانی....!

چه درکی مونده از ما، از این پیکار یاران
چه حسی مونده در ما، در این نجوای نالان

کتاب عشق و اخلاق، صفتها کربلاییست
همه یارانِ قرآن، به صحرا نینواییست

به پیکارِ یزیدان، حسین سالار دل شد
شهیدِ راهِ مکتب، به عاشورا بدل شد

حسین فریاد سر داد، از این پستی و ذلت
که دنیا را چه داریم، چو در هستی و وحدت

تمامِ حرفِ او را، در این جمله بخواهید
اگر دینی ندارید، اقل آزاده باشید....
((هیهات مِنَ الذّلّه))((فریاد از این پستی و ذلت))


شعر پُر حرف

توو صبحِ سرد و دلگیر زمستون

کنار برف زیبای توو ایوون

دو تا چشمِ نیازِ رو به رویا

اسیرِ قصّه های تلخ فردا

نمای آسمون ابری و ناباب

هوای عاشقی لبریز مهتاب

نوازش میکنه برگای سبزو

ستایش میکنه صحرای مارو

گذرگاه عبورش خطِّ نوره

برای جاده ممتد،بی عبوره

کنارِ کنجِ قلبِ خسته در خون

تکیده در میان زهر گلگون

یه مردی عاشقونه بی بهونه

نوشته از درونِ ذهنِ پونه

یه تسکینی بشه از حرف گفته

یه سوزی باشه از چشم نخفته

چراغ رو به بالا نقطه بی سو

کمک حالِ همین فانوسِ بی او

زبانِ متنِ او در وصفِ حاله

که بودن توو گذشته یک خیاله

که بودن توو گذشته میشه دیروز

میشینه روی کاغذ حرف امروز

شروعِ این نمایش روح ناهید

به ذهنش عاشقونه گریه بارید

جلا پیشه شد و همراز پرواز

به گیتار دلش آواز این ساز...

همیشه میشه با تو باشه ریشه

چی میشه که نباشه زخم تیشه

سه نقطه آخر حرفش یه تمدید

یه فرصت باشه از اون روز تردید

کلامِ آخرِ این شعر پُر حرف

درونِ رازِ مَردِ خفته در برف.....!


باران زیبا

توو روزایی که دلها سرد و تنگه

برای عاشقا دنیا چه سنگه

همیشه توو قفس مونده صداشون

مسیرِ سبزِ رویاشون قشنگه

قلم توو دستشون میشه هویدا

برای مشقشون یک درسه اینجا

بُروزش میدن و سرفصل میشه

همه ایمانِ این یاران زیبا

هنوزم با همین حسی که دارن

توو جولانِ بلا مشغول کارن

میگن میشه بمونی تووی میدون

واسه اینکه همیشه فکرِ یارن

چقدر تنها میشن وقتی که هستن

چقدر زیبا میشن وقتی که نیستن

ندای قلبشون ضربان عشقه

توو درسِ عاشقی دلدارو مستن

رها بودن براشون عین وصله

همیشه توو نگاشون این یه اصله

کتاب اعتقاد و مذهب و دین

نوشتاری برای یار و وصله

به درگاه خدا با یادِ توو دل

یه ردّی مونده از اعجازِ مشکل

همه عقل و دل و جونا دلیله

برای واپسین معراج و حاصل

برای مهربون میراثِ این تن

شریکِ همزبون رویای روشن

شعارِ حک شده بر روی دیوار

خدای آسمون ناجی بَرزَن....!