سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر پُر حرف

توو صبحِ سرد و دلگیر زمستون

کنار برف زیبای توو ایوون

دو تا چشمِ نیازِ رو به رویا

اسیرِ قصّه های تلخ فردا

نمای آسمون ابری و ناباب

هوای عاشقی لبریز مهتاب

نوازش میکنه برگای سبزو

ستایش میکنه صحرای مارو

گذرگاه عبورش خطِّ نوره

برای جاده ممتد،بی عبوره

کنارِ کنجِ قلبِ خسته در خون

تکیده در میان زهر گلگون

یه مردی عاشقونه بی بهونه

نوشته از درونِ ذهنِ پونه

یه تسکینی بشه از حرف گفته

یه سوزی باشه از چشم نخفته

چراغ رو به بالا نقطه بی سو

کمک حالِ همین فانوسِ بی او

زبانِ متنِ او در وصفِ حاله

که بودن توو گذشته یک خیاله

که بودن توو گذشته میشه دیروز

میشینه روی کاغذ حرف امروز

شروعِ این نمایش روح ناهید

به ذهنش عاشقونه گریه بارید

جلا پیشه شد و همراز پرواز

به گیتار دلش آواز این ساز...

همیشه میشه با تو باشه ریشه

چی میشه که نباشه زخم تیشه

سه نقطه آخر حرفش یه تمدید

یه فرصت باشه از اون روز تردید

کلامِ آخرِ این شعر پُر حرف

درونِ رازِ مَردِ خفته در برف.....!